پرنیاوحوریا







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





داداش حالش چطوره؟

 

چند وقتی بود که به عنوان یک مریض روانی توی یک مرکز نگهداری از بیماران روانی  مزمن !بستری شده بودم  و دوران سختی رو سپری می کردم ...بیشتر اوقات نمی دونستم کجام و گیج بودم وقتی هم خودمو پیدا می کردم از شدت ناراحتی که چرا اینجام وچرا عاقبتم به اینجا کشیده شد تو خودم بودم .....یه روز که قرصامو نخورده بودم ودوباره مغزم داشت از زمین وزمان گله می کرد یه آقای خوش تیپ وقدبلند با دوسه نفر به مرکز اومد وبه محض دیدن من با لبخند  گفت: داداش حالش جطوره؟ اونقدر خوشحال شدم که بالاخره یکی پیدا شد که دوست داداشم از آب در اومده و الان فرشته ی نجاتم از اینجا می شه...جواب دادم ممنون سلام دارن خدمتتون! با لبخندگفت الان می ام و بیرون رفت ومن داشتم خودمو آماده می کردم که چی بگم بهش تا مجابش کنم حالم خوبه واز اینجا باید برم بیرون .........چند دقیقه گذشت که بر گشت ودوباره پرسید داداش حالش چطوره؟!!! سرم گیج رفت وحالم بد شد لباسش عوض شده بود ومثل بقیه ی مریضا لباس پوشیده بود شلوارشو تا زیر سینه ش بالا کشیده بود وبه همه می گفت داداش حالش چطوره؟ داداش حالش چطوره؟...................روی تختم بسته شدم!!! ومی خندیدم ومی گقتم داداش حالش چطوره! ......



نظرات شما عزیزان:

زهرا
ساعت22:31---29 ارديبهشت 1390
سلام.واقعا خوشحالم که خودتو لینکیدی
وبتو تازه دیدم.
حیفه نوشته هات که کسی بهشون نظر نمیده.
میدونی خیلی دوس دارم چند وقتی به عنوان یک مریض روانی توی یک مرکز نگهداری از بیماران روانی مزمن!بستری بشم....
ولی اونجا دوران سختی رو سپری نمیکنم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط اکبردرژند در 14:59 | |